SS501 FOREVER

JUST FOR FUN

SS501 FOREVER

JUST FOR FUN

قسمت 11

سلوووووووووووووووووووووووووووووم
چطورین؟؟؟؟
من؟من گودم وسرما خوردم وفردا آزمون دارم :|
عنم نخوندم براش...آخه این چه کاریه؟
خب فک میکنم این قسمت زیاده...البته فقط درحد فکره :)
شما بخونین این قسمتو منم برم ظرفا رو بشورم بعد میام وایبر...
صدای گاز مازراتی هیونگم تو حلقتون
اینم آهنگ این قسمت نیست ولی بازم تو حلقتون

10730908 575763575856872 7409129021112745667 n 300x134 Kim Kyu Jong   ThanKYU STAFF Twi.tt.er Site Update [14.11.19


چشای بی آرایش عشقم تو حلق خودم...

  

خبر ازدواجمون مثل بمب صدا داد اما خوشبختانه جز واکنشای اولیه بقیه ی واکنشا مثبت بودن...درکل همه چیز روبراه بود!کیوجونگ مشغول فیلمش بود،ذکری هم که حسابی سرش شلوغ بود...به هرحال کلی عکس زیر دستش جابه جا میشد و موفقیت عمده ی گروها بستگی به عکساشون داشت...پریا هم که لطف میکرد و هروقت از سر ضبط با کیو برمیگشت بی اعصاب میرفت توی اتاقش...فک کنم کیو حسابی اعصابشو خط خطی میکرد!
این وسط الی بیکار بود...
توی دفترم نشسته بودمو قردادا رو میخوندم!قردادایی ک تنظیم شده بود،کاملا به نفع هردو طرف بود وکمتر کسی همچین قراردادی گیرش میومد!با تقه ای ک به در خورد سرمو بالا آوردم...
_بفرمایید...
وکیلم سرشو داخل آورد وگفت:اجازه هست سوپراستار؟
_مسخره....بیا داخل...
وکیل کانگ داخل اومدو بی معطلی پوشه ای جلوم گذاشت!
_این چیه؟
کانگ روی یکی از صندلیا نشست و گفت:شناسنامه ها و برگه ی ثبت نام ملکه ی جدید!
پوشه رو باز کردمو به شناسنامه ها نگاهی انداختم...بعد برگه ی ثبت نام!خیله خب....کار المیرام شروع شد!
_ممنون...دستمزدتو برات واریز میکنم...
کانگ لبخندی زدو گفت:ممنون...دخترتو جای من ببوس...
_حتما...
کانگ بلند شدوگفت:خب من دیگه باید برم!2ساعت دیگه پرواز دارم...
_سفر بی خطر...
کانگ تعظیمی کردورفت!تلفنو برداشتم وبه منشی گفتم الی و بقیه رو بفرسته پیشم!شناسنامه ها رو یه گوشه گذاشتم واز پشت میز بلند شدم...به طرف پنجره ی قدی رفتمو نگاهمو به بیرون دادم!نیم ساعتی ک گذشت بچه ها اومدن توی دفتر!
ذکری:وااااااای ک من چقددددد خستم...هی کیمیا چیکار داشتی؟
برگشتم سمتشون وگفتم:بشینین باو...
شناسنامه ها رو از روی میز برداشتمو جلوشون گذاشتم!
_اینم شناسنامه هاتون...شما الان شهروند کره هستین...
پریا:بابا دمت گرم...خیلی گلی...
برگه ی ثبت نامو جلوی الی گذاشتموگفتم:خانوم بیکار از فردا تمرینای سختی پیش روته...
الی نگاهی خنثی بم انداخت وگفت:ینی چی؟
_ینی باید شرایطی ک توی این برگه نوشته رو داشته باشی...پس از فردا تمریناتت شروع میشه...
الی ب برگه نگاهی انداخت وگفت:تمریناش باید سخت باشه نه؟
ذکری:نگران چی هستی؟!تو میتونی انجامش بدی؟
الی:جدا؟
پری:آره خره...واسه تو باید مثه آب خوردن باشه...
الی:امیدوارم...اما....پارتنرم کیه؟!
روی میز نشستموگفتم:اگه قرار باشه هر برندی یه لباسم تبلیغ کنه،اونوقت پارتنر دار میشی...
الی:ینی الان پارتنر ندارم؟
ذکری :| نه دیگه...
پری:ولی ما که نمیدونیم بقیه تبلیغ میکنن یا نه؟!
ذکری:نکته ی ظریفی بود...باید یه آمار بگیریم دیگه...
همون موقع منشی باعجله اومد داخل:خانوم کیم......
با دیدن ما ک مشغول حرف زدن بودیم،سرجاش موندوگفت:آآآ میبخشین که مزاحم شدم اما فوریه...
_چی شده؟
منشی:من ک دارم از ذوقش میمیرم!بائه یونگ جون اینجاست....میخواد شما رو ببینه!
الی:بائه یونگ جون؟رئیس کی ایست؟اینجا اومده چیکار؟
_لطفا راهنماییشون کن و قهوه برامون بیار...
منشی با ذوق بیرون رفت!لباسمو مرتب کردمو گفتم:فک کنم بدونم چرا اومده؟!
پری:ما بریم بیرون؟
_نه بمونین...
در باز شدو یونگ جون ووکیلش اومدن داخل!به سمتشون رفتمو سلام کردم!
_از دیدنتون خوشحالم یونگ جون شی!خوش آمدید...
یونگ جون لبخندی زدوگفت:مچکرم هانا شی...
بچه ها بلند شدنو سلام کردن!پشت میز خودم نشستم وگفتم:درخدمتم یونگ جون شی!
یونگ جون:شنیدم امسال با تک نماینده ی دختر توی مسابقه شرکت کردین!
لبخندمو حفظ کردمو گفتم:درسته...
یونگ جون به وکیلش اشاره ای کردووکلیشم بلند شدو یه برگه جلوم گذاشت!برگه رو برداشتمو گفتم:خب؟این چیه؟
یونگ جون:فک میکنم یه قرارداد منطقی باشه!اگه قبول کنین ما ججونگ رو به عنوان پارتنر نمایندتون پیشنهاد میکنیم...
نگاهی به قرارداد انداختم...خیلی جای تغییر داشت ومیشد بیشترشو به نفع خودمون تغییر بدم!
یونگ جون:نظرتون چیه؟
_باید با شرکام مشورت کنم...به من یک هفته مهلت بدین...
یونگ جون بلند شدوگفت:پس منتظر خبرتون هستم...
منم بلند شدموگفتم:حتما....
احترامی گذاشتنو رفتن!یونگ جون دقیقا سن بابای منو داره ولی موقع اینجور مسابقه ها اون بود که میومد وپیشنهادا رو میاورد!
ذکری:خب...حالا چرا یه هفته وقت خواستی؟
برگه رو به سمتشون هل دادمو گفتم:چون 1الی باید تو این یه هفته،تقریبا روفرم بیاد 2باید خوب فکر کنیم که قراردادو طوری تنظیم کنیم که حداقل70 درصدش به نفعمون شه!
پریا دستی رو شونه ی الی زدوگفت:الفاتحه...قراره جونت زیر بار تمرینا در بره!
الی دست پریا رو گرفت وگفت:فک میکنم همینجوری شه...آی وه...
ذکری بلند شدوگفت:خیله خب...تنبلی نکن!پاشین که کلی کار داریم!
همگی بلند شدیم وگفتم:ذکری دنبال بهترین نوع ژست وعکس باش!پریا کارگردانی صحنه باتوئه پس یه کار ناب میخوام...و الی...بیا ک باید ببرمت جایی...
همگی پراکنده شدیمو از دفتر بیرون اومدیم!الی رو بردم سالن رقص...هیونگ سخت مشغول بود و ام وی جدیدشو میرقصید!با دیدنم سرجاش موند واز توی آینه سلام کرد...
الی:چرااومدیم اینجا؟
_میگم بت...
به طرف هیونگ رفتیم...دستی به شونه ش زدمو گفتم:چطوری بزرگ مرد کوچک؟
هیونگ:چه اصطلاح خوبی...خوبم زن داداش!(رو به الی) حال شما خوبه الی شی؟
الی:خوبم....تو چطوری؟
هیونگ سری تکون دادوگفت:خوبم...کمکی ازم برمیاد؟
_میخوام با رقصای مختلف،الی رو توی یه هفته رو فرم بیاری...
هیونگ:یه هفته؟خیلی کمه...
یه تیکه از رقص هیونگو رفتموگفتم:ولی باید بشه...خودمم گاهی میام!به شرطی ک این رقص جدیدو کامل بهم یادبدی...
الی:فک کنم اینطور ک بوش میاد هفته ی سختی پیش رومه!
هیونگ:رقصیدن سخت نیست...هست؟
الی کمی فک کردوگفت:نه....من عاشق رقصیدنم...
_خوبه...پس کارتو از امروز شروع کن الی...
به سمت درمیرفتم ک یه لحظه ایستادمو گفتم:هیونگ جون...فک نکن با یه سینگل راضی میشم...ازت یه فول آلبوم میخوام...
هیونگ:آآآه هانا....لطفا...
الی:عه....راس میگه دیگه یه فول آلبوم بیرون بده دیگه...
خندیدم و بیرون اومدم...باید کلی روی قرارداد فک میکردم!پس خیلی زود برگشتم توی دفتر و کارمو شروع کردم...
(راوی ذکری)
بعداز اینکه از دفتر کیمیا بیرون اومدم یه راست رفتم سالن عکسبرداری!باید به کارای جونگ میرسیدم!اینبار ب لطف سخت گیریای کیمیا،جونگ دوتا آلبوم کار میکرد و هردوهم توی رده بندی شرکت داشتن!هم ژاپنی هم کره ایش!
زود خودمو به سالن رسوندم...جونگ مشغول بود....عکاسش اومد سمتم!احترامی گذاشت وگفت:خوش آمدید...درخدمتم...
_عکسایی ک گرفتیو بده ببینم...
رفتیم سمت مانیتور تاعکسا رو ببینم!جونگم اومد...
جونگ:سلام خواهر زن داداش...
خندیدمو گفتم:فک کنم کوتاهترم میتونی صدام کنی...
جونگ:پس صدات میکنم ماری...اشکالی نداره؟
_پررویی دیگه...مشکلی نیست...
عکسا رو سریع نگاه کردمو با حذف چندتاشون بقیه مهرتأیید خوردن!از سالن بیرون اومدم وبرگشتم توی دفترم...باید برا ژستا کلی فکر میکردم...
(راوی پریا)
از دفتر کیمیا ک بیرون اومدم،یه راست از کمپانی بیرون زدمو رفتم سرصحنه ی فیلمبرداری...وقتی رسیدم،کیوجونگ بی معطلی اومد طرفم...
کیو:سلام لیان...دیرکردی...
_با هانا جلسه داشتیم...فیلمبرداری تا کجا پیش رفته؟
همراه کیو راه افتادیم سمت بقیه...
کیو:تقریبا آخراشیم...یه نگاهی بنداز ببین اگه تیکه های من خوبه که برم دنبال سورا...
_باشه حالا تو بیا...
رفتم جلوی مانیتور نشستم و بازبینی رو شروع کردم!تیکه های مربوط به کیو خوب بود!ینی مشخص بود تمام تلاششو کرده خوب دربیاد...
_خیله خب ....کیوجونگ میتونی بری!برای امروز کافیه...
دستیارم جلو اومدوگفت:کافیه؟مطمئنین؟
_آره...کافیه!چون نمیتونم سرصحنه باشم برای امروز کافیه....همگی خسته نباشین...
برگشتم که برم سمت ماشینم که کیو اومدوگفت:لیان؟هانا حالش خوبه؟
باتعجب گفتم:آره خوبه....چطور؟
کیو:آخه هرچی زنگ میزنم برنمیداره....
_حالش خوبه نگران نباش!حتما سرش شلوغه...
کیو تشکری کردورفت!منم سوار ماشینم شدمو بی هدف راه افتادم!باید یه لوکیشن توپ گیر میاوردم...
(راوی الی)
بعد رفتن کیمی نگاهی به هیونگ انداختمو گفتم:بین این همه رقاص میخوای بم رقص یاد بدی؟
هیونگ بیخیال سمت سیستم رفت وگفت:تو قراره وقتی چندصد نفر نگات میکنن راه بری اونوقت جلوی چن تا رقاص نمیتونی برقصی؟
سیستمو روشن کرد و اومد سمتم...خب راست میگفت!من قرار بود جلو اون همه آدم با ججونگ راه برم اونوقت جمعیت قطعا بیشتر از چند صد نفره....
هیونگ:هی حواست کجاست؟
_ها؟همینجا...
هیونگ به یکی از دخترا اشاره کردوگفت:لطفا بهش یه دست لباس راحت بده...
همراه دختری که هیونگ گفت رفتم توی رختکن و لباسمو عوض کردم...منم که عاشق ساطورییییییی...تاب شلوارک پوشیدم و بیرون اومدم...
هیونگ:بیا اینجا الی...
رفتم کنارش و شروع کردیم...ای خدا لعنتت کنه کیمیا...دقیقا 6ساعت یه سره رقصیدیم...هیونگم ماشالا خسته نمیشد...ساعت تقریبا 4 بعداز ظهر بود که روی زمین افتادموگفتم:وای بسه دیگه....نمیتونم دیگه...
هیونگ کنارم نشست وگفت:چون روز اوله باشه!ولی از فردا 10 یا شایدم بیشتر کار میکنیما...
دستامو روی صورتم گذاشتم وگفتم:حالا تا فردا شاید زنده نموندیم...
هیونگ خندیدو به همه خسته نباشید گفت!منم برگشتم توی رختکن و لباسامو عوض کردم...آخ کیمیا میکشمت...دستم بت برسه مردی...
(راوی کیو)
بعداز ضبط،خیلی زود رفتم دنبال سورا که پیش مامان بود! سر راه یه دسته گل برای مامان و چن تا خرتوپرتی که بابا سفارش کرده بود براش گرفتم...زنگ درو زدمو منتظر موندم....صدای جیغ سورا که به گوشم رسید لبخندی رو لبام نشست!در باز شدو ایون آه مشخص شد...
ایون:سلام هیونگ...چه خوب شد که اومدی...
_سلام دونگ سنگ...ببخشید دیرکردم...
این حرفو که زدم،چشمم به یه موجود کوچولو که با اون دکلته ش سمتم مثلا میدوید افتاد!دستای تپلشو روی لپاش گذاشته بود ومیگفت:تیوووووو....
هرچی دستم بود انداختم بغل ایون آه و سورا رو بغل گرفتم....محکم لباشو بوسیدمو گفتم:چطوری خوشگله؟
سورا دستشو دور گردنم انداخت و سرشو روی شونم گذاشت!
_معلوم نیست بچمو چیکار کردی که اینطور چسبیده بهم...
ایون:اون منو بیچاره کرد...بیا داخل حالا هیونگ...
_نه ممنون...باید برم هانا الاناس که برگرده!به بابا و مامان سلام برسون...مواظب خودتم باش...
خدافظی کردمو همراه سورا برگشتم خونه!قطعا برای ناهار هانا برمیگشت!
(راوی خودم)
بندایی از قرارداد که قابل تغییر بود وروی یه برگه ی دیگه نوشتم وخیلی موذیانه تغییرشون دادم...ساعت تقریبا 1 بعداز ظهر بود!خیله خب باید برگردم خونه...اصل قرارداد و بندای قابل تغییرو توی کیفم گذاشتم و همراه ذکری برگشتم خونه!
_سلام بر اهل خونه....کسی خونه نیست؟
صدای سورا به گوشم رسید:تیوووووو....هاناااااااا....
ذکری خندیدوگفت:اصن عاشق بچتم...مامان بابا حالیش نیست...
_بهله دیگه....از بچه ی من بیشتر ازاین انتظار نمیره...
باهم رفتیم داخل!
ذکری:من میرم لباسامو عوض کنم...
_منم برم یه سر به پدردختر بزنم...
وارد نشیمن شدم!کیو دراز کشیده بود و سورا روی پشتش نشسته بود و به اصطلاح اسب بازی میکرد!
_به به عجب اسب خوشگلی داری دخملی...
کیو سرشو بالا آورد وگفت:ممنون بابت تشبیه قشنگت...
 _خواهش میکنم...قابلی نداره...
سورا:تیو....تیو....هی...
کیو:هی کیم سورا....بیا پایین بریم ناهار بخوریم!خیلی گشنمه...
سورا رو از پشت کیو برداشتم وگفتم:هی کیو باید باهات مشورت کنم...
کیو بلند شدوگفت:درمورد؟
_یه قرارداد....حالا بیا بریم ناهار....
باهم رفتیم ناهار...غذامونو که خوردیم،غذای پری والی رو گذاشتم رو گاز وبعد از شستن ظرفا،همراه ذکری نشستیم پای  تلویزیون...
.
.
.
.
دی تمام...بستانه

لباس من یه ساپورتی عنی زیرش تصور کنین

لباس ذکری

لباس پری که ترجیحا تیپشو وسطی درنظر بگیرین

اینم لباس الی که خودت تابشو درنظر بگیر

اینم آقامون سر صحنه

این جونگمینی

اینم هیونگی


ایشالا قسمت بعدی شاهد حضور دونفر دیگم هستیم


نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.