SS501 FOREVER

JUST FOR FUN

SS501 FOREVER

JUST FOR FUN

از سری سخنان بزرگان

کل حرفامو همینجا بنویسم یا بریم ادامه؟

همینجا خوبه به نظرم...

خب باید بگم که دیگه داستانو ادامه نمیدم...

چیزیم که در ادامش میخواستم بنویسم اینه که هانا با سوزان توافق میکنه وقرار میذارن که در طول سال سوزان دو دفه بتونه سورا رو ببینه...هانا وکیوجونگ موضوعو به هیچکس نمیگن ومیذارن که همه به زندگیشون ادامه بدن...به هیونم نمیگن سورا بچشه...یونگ از ماری خواستگاری میکنه و باهم ازدواج میکنن ویونگسو هم بچشون میشه...هیونگ ازلیان خواستگاری میکنه اما لیان جواب رد میده و به همه میگه که میخواد بره آمریکا زندگی کنه...هانا ترتیب اقامت لیان رو میده و لیان یه مدت میره آمریکا اما بعدش برمیگرده و با هیونگ ازدواج میکنه...و درنهایتم جونگمین و ایون آه بهم میرسن...

.

.

.

اینا چیزایی بود که توی ذهنم قر میداد براتون بنویسم اما بنا به دلایلی از این کار منصرف شدم...

اول اینکه توی ماه های حساس زندگیمم و یه پروژه دردست دارم که الی درجریانه...

دوم اینکه از بس از عید تا حالا حرف شنیدم که کلا پشیمون شدم از اینکه این وبو زدمو آدرسشو دادم بهتون...

نمونه ی یکی از حرفایی که شنیدم این بود که آنکل مستقیما روز 13بدر بهم گفت چرا لباتو قرمز کردی...

این اصلا به آنکل ربطی نداشتو منم به یه ورم نیست این حرفا ولی خب لابد قبلش چیزی شنیده که اینطور گفته وگرنه من همیشه آرایش میکنم...همیشه نبوده ولی لااقل نزدیک به یه ساله که آرایش میکنم...

قصدم از اینکه این موضوعو گفتم اینه که یکی بین خودمون داره لو میده حرکاتو کارامونو...

برام اهمیتی نداره که کی گفته ما رو مجبور کردن آرایش کنیم حرفای قبل و بعدشم که از جانب بقیه میاد برام مهم نیست....دیگه فک کنم همتون خوب میدونید من خدای بیخیالیم...

بحثم سر اینه که خواهر بودنمون به کنار تو عالم رفاقت من یکی لااقل هر چی پیشم گفتین اون یکی نفهمیده...

از ماجراهای عید93 هم که کلا باید گذشت...

بخوام به این چیزا فک کنم کل پروژم به باد میره...

روز 13بدر اگه مجید بحثا رو به مسخره بازی نمیگرفت قطعا یه دعوای بزرگ اتفاق میوفتاد و منم دهنم چفت وبست نداره جد وآباد کارای طرفو به رخش میکشم...دعوام بین خودمون نمیبود بین منو آنکل اتفاق میوفتاد...

نمیخواستم همچین موضوعی رو بکشم وسط ولی قرار گذاشتم با خودم که یه دفه به همتون بتوپم که یکم حواساتونو جمع کنین....

زن دایی حورا روز 13بدر منو کشید یه کناری و ازم پرسید که روزی که اومدین خونه ی دایی هدایت المیرا بهت گفته آرایش کنی؟

ینی من O_________o المیرا بگه سر خودتو بکوب به دیوار من باید بکوبم؟

حالا درسته منو الی خیلی صمیمی هستیم ولی خدا سر شاهده نه الی حرف منو گوش میده نه من حرف الی رو :|

حرفامونم برا همدیگه ارزش چیپس نداره :|

.

.

.

.

دلیل اصلی که این حرفا رو گفتم اینه که امروز باز یه چیزی که مربوط به یکی دوسال پیش بود رو دیدم و خداوکیلی هروقت میبینمش از خودمم متنفر میشم :| متنفر میشم که چرا همه چیز مربوط به اون اتفاقو از بین بردم جز این چند تیکه رو :|||||||| -___-

روانیم خودتونین عوضیا :| :))


این حرفا رو هرکی میتونه به خودش بگیره :| الان مطمئنم همتون دارین فک میکنین یکی دوسال پیش چی شده و چیکار کردین =))))

چی بگم دیگه؟

هاااااااااااا یادم اومد...اینکه حرفا رو به شما 3 نفر میزنم واسه اینه که حرفای ماها پیش همدیگس و اگه من چیزی بشنوم حتما یکی از شماها حرفشو زده دیگه :|

شماهام هرچی شنیدین یامن گفتم یه یکی دیگه :|

منم در طول عمرم یادم نمیاد حرفاتونو به کسی گفته باشم...

یه سری چیزای دیگم بگم که خیالم راحت شه...

من...هنوز کیمیام...سم دومم زهراست و اسم سومم هانا...البته اون اسم سوم مختص کیوئه وهرکی منو هانا صدا کنه چشاشو درمیارم :|

بنده هنوزم عاشق شرقیام...مرگ کیوام به سیکس پکای هیونو لپای یونگو وصدای هیونگ وموهای جونگ چش دارم :|

هووی جدید کیوام مشخصه دیگه...هومن جان خیاط...

هرروز وهرشب وهرساعت وهرلحظه به کیو وهومن وسایر حرمسرام فکر میکنم آهنگاشونم گوش میدم :|

توی این تابستون میخوام گواهینامه بگیرم...کلاس رقص رو شاید برم...نقاشیمو بهتر میکنم...آلبوم کیو وکیف و کفش رو از کره سفارش میدم...بینیمو عمل میکنم ودو هفته میرم تهران...کلاس زبانم میرم

مخ مامانمم زدم میخوام برم آرایشگاه هم ابروهامو وردارم هم صورتمو اصلاح کنم :|


لابد الان میگین برنامه هات به ما چه؟!ولی من گفتم که گفته باشم...

من بلد نیستم زیر زیرکی کارامو انجام بدم...رو کار میکنم...

حالا من بهتون میگم آرایش کنین بی روح نباشین ذکری رفتی لوازم آرایشی گرفتی فردا پس فردا نگی کیمیا مجبورم کرد :|

یامن میخوام برم آرایشگاه هی به پریا میگم پشت لبتو وردار فردا پس فردا نگی کیمیا هی میگه اصلاح کن :|

یا من میخوام بینیمو عمل کنم الی فردا پس فردا نگی کیمیا مدل بینیمو مسخره کرده من باید دوباره عمل کنم :|

.

.

.

آقایون داداشام...هرچقدرم با من با مادرتون با پدرتون با برادرتون با عمتون داییتون عموتون خالتون راحتین ولی حرفای کسی رو پیش کسی دیگه نگین...

کار درستی نیست...

.

.

.

.

درضمن من از داستان نویسی دست نکشیدم...4 یا5 داستان دیگه رو پیش نویس کردم تابستون تکمیل میکنم ایشالا...

سرتونو درد آوردم شرمنده...

موفق و موید باشید دوسه تان


قسمت 33

این قسمت همه ی دردسرا مشخص میشه

برید ادامه که این قسمتو هیچکدوم نخوندین :))


  ادامه مطلب ...

قسمت 32

این اولین پست سال 94 هست...البته فک میکنم :)

این قسمتو من برا الی و ذکری خوندم پری نخوندیش...

زیادم هست


  ادامه مطلب ...

قسمت 31

آقاااااااااااااا این قسمتو اصصصصصصصلا نمیخواستم اینطوری بنویسم :|
به سر مبارکتون قسم :|
ولی دیدیم اینطوری ننویسمش یه 100 قسمتی میشه داستان :|
خلاصه اینکه این قسمت داغونه آقا داغون :|
 
ادامه مطلب ...

قسمت 30

و بلاخرههههههههههههههههههههههههه
قسمت سی ام وجشنوارهههههههههههههههههه....
نمیدونم حسشو چجوری درآوردم ولی امیدوارم خوب باشه...
آهنگم که جز واجباته ایندفه



 
ادامه مطلب ...